راه طی شده

دست نوشته های سیاسی و فرهنگی سمیرا خطیب زاده

راه طی شده

دست نوشته های سیاسی و فرهنگی سمیرا خطیب زاده

راه طی شده
"و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم.
سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است، اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است"
نوشته شهید سید مرتضی آوینی
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

نویسنده: سمیرا خطیب زاده

قبل نوشت: این مطلب به بهانه حماسه تاریخی ملت بیدار ایران ، یعنی 9 دی نوشته شده است. 

گفتند که تاریخ تکرار می شود و قصه های آن، دوباره در زندگی من و تو جان می گیرد. درست سال 1375 بود، در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله ، همان لشگری که در جمعشان گفتی هنوز عطر دل انگیز شهادت و ایثار را از آن استشمام می کنی.

گفتی :« دنیا یعنی پول، یعنی خانه، یعنی مقام، یعنی اسم و شهرت، یعنی پست، یعنی مسئولیت و یعنی جان، اگر خواص آن جایی که باید حق را بگویند، نگویند چون جانشان بخطر می افتد، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا برای محبت به اولادشان یا برای محبت به خانواده شان یا برای محبت به نزدیکان  و دوستان، خدا را رها کنند، اگر عده آنها زیاد بود، آنوقت دیگر واویلاست، آنوقت دیگر حسین بن علی ها  به مسلخ کربلا خواهند رفت.....»[1]

***

آقا ما را ببخش!

اگر سخنان پر مغز شما را فقط بروشور و جزوه کردیم و جمله هایتان را روی بنرها  و پارچه ها نوشتیم و در میادین و سطح شهر نصب کردیم و باز هم مثل همیشه رفتیم سراغ کار و دنیا و زندگی  خودمان !

گفتی: « آن چیزی که ما را دچار دغدغه می کند، این است که چرا امت اسلامی دچار غفلت و سستی شد، این مسئله انسان را نگران می کند...»[2]

 گفتی نگرانی از انحراف جامعه ، و ما در آرامشی نفس گیر، صدای تپش های قلب، نگرانِ شما را ، پشت آن صدای پر صلابت نفهمیدیم!

 ما را ببخش ما نگرانی تو را حس نکردیم!!

ما بغض ها و کینه های متراکم شده ای که می خواست طوفان فتنه ای را مهیا کند حس نکردیم!!

***

آقا ما را ببخش!

باز هم مثل همیشه، آن طور که باید و شاید به سخنانت خوب گوش نکردیم، پایان هر سخنِ سر تا پا حقِ تو، تکبیر گفتیم، بی آنکه در عمل تکبیرگویش باشیم! مثل همیشه سر رشته مطلب را به ذهن ما سپردی، تا خودمان تامل کنیم .

 گفتی : « من سر رشته مطلب را به دست ذهن شما می سپارم، تا شما خودتان روی این قضیه فکر کنید، کسانی که اهل اندیشه و مطالعه هستند دنبال این رشته بروند که چگونه می شود جلوی این را گرفت، اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم، ممکن اسن پنجاه سال دیگر، ممکن است پنج سال دیگر، ممکن است ده سال دیگر، یک وقت دیدید جامعه اسلامی ما هم، کارش به آنجا رسید! »[3]

اما ما، در سکوتی سرشار از غفلت بودیم و باز هم مثل همیشه به سخنانت خوب گوش نکردیم!

ما صدای امواج درهم شکنِ طوفان فتنه ای که در راه بود نشنیدیم!!

***

آقا ما را ببخش!

اگر خواصمان گرفتار دنیا شدند، گفتی« ... اگر خواص در هنگام خودش، کاری که لازم است، تشخیص داد و عمل کرد؛ تاریخ نجات پیدا می کند و حسین بن علی به کربلا کشانده نمی شود. اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند، یا فهمیدند و با هم اختلاف کردند... معلوم است که در تاریخ، کربلاها تکرار خواهد شد! »[4]

بعضی خواص کشور ذره ذره از امام و انقلاب فاصله گرفتند و ریزش کردند! چشمان تیزبین تو ، آن ذره ذره ها را دید، اما چشمان ما گر چه به ظاهر باز بود، دقت و ظرافت نظر تو را ندید و حقایق را در نیافت !

ما امواج طوفان فتنه را از دور دست ها ندیدیم!!

***

آقا ما را ببخش!

شما که سرد و گرم روزهای سخت انقلاب را چشیده بودی، گفتی که: « شیرینی دنیا در مذاق خیلی ها خوش آمده» حتی آنان که روزی همسنگر تو بودند!

گفتی: «... متاع الحیات الدنیا، معنایش این نیست که این متاع بد است... منتهی اگر شما در مقابل این متاع و بهره های زندگی خدای ناکرده، آن قدر مجذوب شدید که آن جایی که پای تکلیف سخت به میان آمد، نتوانستید از اینها دست بردارید، این بد است... وقتی که خواص طرفدار حق در یک جامعه، آنچنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند؛ از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن؛ حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول بکنند و در مقابل باطل نمی ایستند و از حق طرفداری نمی کنند و جانشان را به خطر نمی اندازند - وقتی اینطور شد- اولش با شهادت حسین بن علی ( علیه السلام) آغاز می شود؛ آخرش هم به بنی امیه و شاخه مروانی... و سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز می رسد ! »[5]

گفتی که دشمنان  برای ما خواب های رنگین دیده اند، حتی دشمنان هم گفتند: « برای پیروزی بر یک کشور باید « میل مردم » را تغییر دهیم اگر میل مردم از شهادت طلبی، ایثار، جوانمردی و ... به رفاه طلبی و غرب زدگی و ... تغییر نیابد بقیه اقدامات بی فایده است.»[6]

شما که سرد و گرم روزگار را خوب چشیده بودی همه چیز را به ما گفتی؛ اما ما که انگار چربی دنیا و سرمای وجودمان، زکاممان کرده بود، شیرینی سخنانت را نچشیدیم!

ما تلخیِ طوفان فتنه ای که حالا دیگر به چند قدمی ما رسیده بود نفهمیدیم!!

***

آقا ما را ببخش!

حالا دیگر طوفان امده بود و همه چیز را زیر و رو کرده بود!

حضور حماسی مان در انتخابات را خراب، اموال عمومیمان را ویران، روز قدسمان را تبدیل به شعاری به نفع رژیم غاصب، عکس رهبر و اماممان را پاره پاره و در آخر عاشورای حسینیمان را هتک کرده بودند!

ما غرق در امواج این طوفان دست و پا می زدیم که ریسمانی برای نجاتمان آمد و تنها ریسمان نجاتمان، «ولایت» بود و بس!

ناگاه چشمانمان را باز کردیم نام «حسین» و «عاشورا» دیگر چیزی نبود که بتوان با ان بازی کرد.

آقا جان! تازه معنای سخنانت را فهمیدیم، تازه چشمانمان باز شد و گوش هایمان صدای « اُین عمار؟! » شما را شنید، غصه امانمان را بریده بود، تازه مثل کودکانیکه در آغوش مادر آرام می شوند، در آغوش کلام دلنشینت آرام شدیم، آن زمان بود که فهمیدیم با تو همه چیز داریم و بی تو هیچ !

آن زمان بود که معنی این سخن دشمن را فهمیدیم « اگر توانستید « ولایت فقیه» را بزنید، بلافاصله پرنده شیعه افت می کندو سقف پروازش کاهش می یابد و تیرهای شما به راحتی به او می خورد چنین جامعه ای از درون فرو می ریزد بدون اینکه یک تیر شلیک کنید.»[7]

حالا دیگر وقتی قطره های وجودمان خالص شد، به هم پیوستیم، دریای خروشان امت، طوفان فتنه را در هم شکست، آمدیم و در  9 دی گفتیم که فقط به عشق « ولایت » آمده ایم، نه تنها به دست های پلیدی که فتنه را به راه انداختند، بلکه به تمامی کسانی که به این دریای خروشان نپیوستند «نه» گفتیم.

***

در حماسه  9دی  همه آمده بودند و چقدر حضور و آمدن امتی بیدار، برای اثبات ولایت پذیریشان دلنشین بود. اما ای کاش همه آمده بودند!

معدود خواص دنیا طلبی که هنوز هم چرب و شیرین دنیا به مذاقشان خیلی خوش آده بود، آن روز هم بیدار نشدند....

با آمدنمان و خلق حماسه 9 دی به آنان گفتیم که ملت بیدار است هر چند که آنان خود را به خواب غفلت زده باشند، از قدیم گفته اند کسی را که به خواب رفته می شود بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب زده باشد هرگز !

***

آقا جان ما را ببخش!

شما انگار این روزها را دیده بودی و به آنان که از غافله امت عقب مانده اند آخرین پیام را هم داده بودی.

و گفتی: « تصمیم گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه لازم و اقدام خواص برای خدا در لحظه لازم که باید حرکت لازم را انجام داد، اینهاست که تاریخ را نجات می دهد. ارزش ها را نجات می دهد، ارزش ها را حفظ می کند، در لحظه لازم باید حرکت لازم را انجام داد. اگر گذاشتید و وقت گذشت دیگر فایده ندارد.»[8]

ولی آنان باز هم عبرت نگرفتند، باز هم به صراحت و قاطعیت در مقابل دشمنان نظام موضع گیری نکردند، انگار می خواستند هوای همه را داشته باشند؛ حتی به قیمت خیانت به شما و امت. اما شما دست آنان را خواندید و گفتید که همین " دو پهلو حرف زدن ها " و  " در ابهام سخن گفتن ها " بزرگ ترین خیانت است و آن چه شما از خواص خواستید " شفاف سازی" بود و آنان  همچنان یکی به نعل زدند و یکی به میخ.

حالا دیگر دست آنان رو شده است. اما انگار خواب های شومشان برای این نظام مقدس همچنان ادامه دارد، اما ما با هوشیاری و بصیرت و حضور به موقع و حماسی در همه عرصه ها خواب انا را به کابوسی وحشتناک برای خودشان تبدیل خواهیم کرد و هرگز بی تفاوتی برخی خواص به امر ولایت را فراموش نخواهیم کرد.

 

 

 

 



پی نوشت: این مطلب چند روز بعد از حماسه تاریخی  9 دیماه 1388 نوشته شد و در مجله زن روز ، تاریخ 17 بهمن 88 چاپ شده است.


[1] سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع لشگر 27 محمد رسول الله، 1375/3/20

[2] همان منبع

[3] همان منبع 

[4] همان منبع 

[5] همان منبع 

 [6] همان منبع

 [7] سخنرانی فوکویاما در کنفرانس اورشلیم

 [8] سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع لشگر 27 محمد رسول الله، 1375/3/20

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">