نویسنده: سمیرا خطیب زاده
داستان برجام از آنجایی شروع شد که عده ای به دشمنی که لحظه ای از دشمنی اش کوتاهی نمی کند اعتماد کردند.داستان قدیمی، اما پر از عبرت «اعتماد بره به گرگ».
اما پایان داستان همچون آفتاب! برجام ما پایانش آنچنان مضحک و خنده دار شد که بره با وجود اینکه گرگ چنگال های تیز و دندان های بران خویش را نمایان کرده بود هنوز با اعتمادی سرشار از حماقت آغوش گرگ را رها نمی کرد.
واضح است که مثال بره هیچگاه به مردم فهیم و عاقبت اندیش مان نمی چسبد و شامل حال همان مسئولان بی بصیرتی است که تعجب دشمنان را نیز بر انگیخته اند.
کسانی که با خواب وعده های رنگین پشت میز مذاکره، قلب راکتور هسته ای را بتن ریزی کردند و این صنعت نوپا اما موفق و با نشاط کشور را به سوی نابودی کشاندند.
کار تا بدانجا پیش رفت که عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی کشورمان اینگونه گفتند که:« با توجه به وضعیت فعلی فردو، پیشنهاد میکنم؛ کاروانهای راهیان نور از آن به عنوان موزه دیدن کنند‼ فردو با وضعیت فعلیش به درد کار دیگری نمی خورد!»