لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک ...
و این ندای حسین است، که هر روز و شب در گوش زمان میپیچد و تو را به خود میخواند. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. و این زمین قطعهای از خاک کربلاست، که اصحاب خمینی(ره) را نیز در آن هشت سال آسمانی چون اصحاب عاشورایی حسین(علیه السلام) آزمودند و
تو نیز ای مسافر سرزمین نور!
بدان که تا تو را هم به بلای کربلا نیازمودهاند، از دنیا نخواهند برد.
روزهای بسیاری بود که در پی یک روزنهی نور میدویدی، اما آخر کار پوچی بود تا آن روز که به این سرزمین قدم گذاشتی...
به وادی عشق آمدهای، به بیابان طلب، به کویر معرفت، که بال و پر دنیاییات را بسوزانی و آتش به جانت بیفتد. به سنگر صبوری خواهی رفت که عطر آسمانی شهادتِ رزمندهاش را هیچ کس جز خود خدا نفهمید. کجاست آن حماسه غرور؟ آن خمپارههای آسمانی؟ نمیدانم سِرِّ این سرزمین چه چیزی است؟ ببین چه مهربانانه تو را به ضیافت خویش میخواند. چه میهمانی قشنگی، که میزبانت شهدا باشند. چه سال نیکویی که عیدی اصلی را از شهدا بگیری.